موضوعات
آمار وب سایت
تعداد اعضا : 0
آی پی امروز : 41 باردید دیروز : 172 آی پی دیروز : 41 بازدید هفته : 606 بازدید ماه : 5,632 بازدید سال : 5,632 بازدید کلی : 142,285 |
نوشته شده به دست خادم الزینب (س)
امام کاظم (ع)
بال و پر سوخته را پا بزنی، می افتد
تو که کوکش نکنی حس نوشتن دارد
در یسار عطر دمت گر که دهن باز کند
بعد منزل نبود در سفر روحانی
یاد لیلا نکنم من ز جنون می میرم
موسیِ شهر ، عصای تو کجا افتاده؟
آنقدر زخم ز زنجیر به تن داری که
آن قدر لاغر و کم جثه شدی، ظالم گفت:
باز صد شکر که با اینهمه بیداد و ستم
سر تو روی دو زانوی رضا افتاده
مثل یعقوب، تو در کلبه ی احزان ننشین
تو که خود رازق خلقی و جهان در کف توست
تو که خود آبروی خاکی و خود بارانی
در دلت شوق وصال است وصال معشوق
زود برخیز که قلب همه آرام شود
آه.... دشنام..... ببین یاد چه ها افتادم؟!!!
عمه ات گفت حسین جان و همه خندیدند زیانحال حضرت زینب (س):
شام تا صبح به پای غم تو آب شدم
من که یاد رخ تو در همه جا افتادم
روز را با غم تو شب نکنم می میرم جعفر ابوالفتحی تعداد بازدید از این مطلب: 219
موضوعات مرتبط:
مدح و ولادت / مناجات و شهادت ,
امام کاظم (ع) ,
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید
.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::. |
اشعار جدید
مطالب پر بازدید
|